بابا اب داد
بابا نان داد
اما بابا یاد نداد
وقتی دل بستم چه کنم
وقتی عاشق شدم
چگونه جلو بروم
بابا یاد نداد
برای عشق باید از خود بگذرم
بابا نگفت
سکوت لحظه ها را بشکنم
بابامگفت روزی رسد که عاشق شوی
اما نداستم که این عشق چیست
ندانستم برای عشق باید از خودم
از هر چه دارم باید بگذرم
بابا نگفت اشک های عاشق را
اشک های که شب ها می ریزد
اشک هایی که بدون دلیل می ریزد
بابا نگفت غم های دوری را
بی خود شدن زوری را
بابا چرا نگفت؟